کد مطلب:124341 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:162

خطبه ی او در آغاز خلافت علی
[18]-37- صدوق با سند خود از اصبغ بن نباته نقل كرده است:

علی علیه السلام پس از آن كه به خلافت رسید و مردم با او بیعت كردند، در حالی كه عمامه ی رسول خدا صلی الله علیه و آله را بر سر نهاده، جامه ی راه راه او را بر تن پوشیده، كفش او را به پا كرده و شمشیر او را به خود آویخته بود، به مسجد آمد و به منبر رفت و در حالی كه تحت الحنك انداخته، و انگشتانش را درهم فرو برده و بر زیر شكم نهاده بود، نشست و فرمود:ای جماعت مردم! پیش از آن كه مرا از دست بدهید، از من بپرسید! این، سبد [گل] دانش است. این، شیره ی [جان] رسول خداست. این، آن [شراب طهور آسمانی] است كه [سیمرغ وجود] رسول خدا صلی الله علیه و آله آرام آرام در كام [جان] من نهاد. از من بپرسید؛ زیرا دانش پیشینیان و آیندگان نزد من است...

مردم پرسش هایی كردند و حضرت به یك یك آنان پاسخ داد و در آخر، باز فرمود:پیش از آن كه مرا از دست بدهید، از من بپرسید. [دیگر] هیچ كس برنخاست. پس حمد و ثنای خداوند به جا آورد، بر پیامبرش درود فرستاد، و به حسن علیه السلام [رو كرد و] فرمود:حسن جان برخیز! و بر منبر برو، و آن چنان سخن بگو كه پس از من، قریش به مقام تو ناآگاه نباشند كه بپندارند حسن علیه السلام چیزی نمی داند. حسن علیه السلام عرض كرد:پدرجان! من چگونه به منبر بروم و سخن بگویم، در حالی كه تو در میان مردم می شنوی و می بینی؟! فرمود:پدر و مادرم به فدایت! خود را از تو پنهان می كنم، آن چنان كه بشنوم و ببینم، و تو مرا نبینی.

پس حسن علیه السلام بر منبر رفت و با ستایش های رسا و بلندی، خدا را ستود، و درود كوتاهی بر پیامبر و خاندانش فرستاد و فرمود:هان، ای مردم! از جدم - رسول خدا صلی الله علیه و آله - شنیدم كه می فرمود:من شهر دانشم و علی در آن شهر است، و آیا جز از راه در می شود داخل شهر شد؟ سپس پایین آمد. علی علیه السلام سوی او شتافت و او را در آغوش گرفت و به سینه چسبانید.

سپس به حسین علیه السلام [رو كرد و] فرمود:فرزندم! برخیز و بر منبر برو، و آن چنان سخن



[ صفحه 56]



بگو كه پس از من، قریش به مقام تو ناآگاه نباشند كه بپندارند حسین علیه السلام چیزی نمی داند، و سخنت دنباله ی سخن برادرت باشد.

پس حسین علیه السلام بر منبر رفت و حمد و ثنای خداوند به جا آورد، و درود كوتاهی بر پیامبر و خاندانش فرستاد و فرمود:ای جماعت مردم! از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم كه فرمود:علی علیه السلام شهر هدایت است؛ هر كس داخل این شهر شود، رستگار می شود و هر كس از آن بازماند، نابود می گردد. پس علی علیه السلام به سوی او شتافت و او را به سینه چسبانید و بوسید. سپس فرمود:ای جماعت مردم! شاهد باشید كه اینان دو جوجه ی [سیمرغ وجود] رسول خدایند و او درباره ی آن ها، از شما سؤال خواهد كرد. [1] .


[1] امالي:280.